سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آدم گاهی مجبور می‏شود فقط شعر بنویسد. حرف زدن سخت است:

گاهی خیال می‏کنم از من بریده‏ای
بهتر زمن برای دلت برگزیده ای

از خود سوال می‏کنم آیا چه کرده‏ام
در فکر می‏روم که تو از من چه دیده‏ای

از من عبور می‏کنی و دم نمی‏زنی
تنها دلم خوش است که شاید ندیده‏ای

آن دل که اول از غم عشقت بسوختی
حالا بیا ببین که به آتش کشیده‏ای

یک روز می‏رسد که به آغوش گیرمت
هرگز بعید نیست؛ خدا را چه دیده‏ای!


نوشته شده در  چهارشنبه 85/9/15ساعت  5:7 عصر  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]